اما او با انتشار رمان «شهری میان تاریکی» وارد دنیای ادبیات داستانی شده است؛ رمانی که نشر آموت منتشر کرده و فروش خوبی هم داشته است.
- طرح جلد کتاب، ایده خودتان بود؟
سؤال غافلگیرکنندهای است، به این علت که چند نفری ایراد به جلد گرفتند که چرا سیاه است و عامهپسند نیست. این طرح کار یکی از طراحان خوب ایران، آقای علی کیانی امین است. من فقط دوست داشتم که روی تاریکی تاکید بشود چون قسمت تاریک جلد در واقع به معنی ناشناختههاست و رمان من تنها قسمتی از تصاویر را به خواننده ارائه میدهد و سایر اطلاعات در تاریکی باقی میماند. بهطور مثال، کاراکترهای مرد، شخصیتپردازی نشدهاند و نمیدانیم که در ذهنشان چه میگذرد اما طرح، ایده خود آقای کیانی بود.
- رمان شما روایت زندگی چند دوست به شکلی کموبیش مستقل است. در ذهن خودتان اینها را چطور به هم وصل کردهاید؟
میشود گفت یک اجتماع واحد و یک شهر و موقعیت مکانی واحد، سطح اجتماعی و تحصیلی مشابه و اینکه شخصیتهای اصلی همه زن هستند، نقطه اشتراک این شخصیتهاست. وارد هر زندگی که میشویم متوجه درگیریهای ذهنی که هر زن با خانه و خانوادهاش دارد، خواهیم شد. سعی کردم این درگیریها را در سطوح مشابه اقتصادی و تحصیلی، کمی متفاوت پردازش کنم. اما در انتهای کتاب، سایهای از شک بر خواننده میافتد که آیا میتوان این اتفاقات را سلسهوار بررسی کرد؟ یعنی آیا راهی که انتخاب میکنیم همان راهی نیست که کاراکتری دیگر برگزیده است و امکان دارد به همانجا ختم شود؟!
- این ایده از کجا به ذهنتان رسید؟
داستان شهر من از دانستهها و ندانستههای دنیای اطرافم شکل گرفت. چیزهایی که برای من یا اطرافیانم اتفاق افتاده بود و دوست داشتم از زبان خودم به فلسفه اتفاقش بپردازم. کسی که باشخصیت من آشنایی داشته باشد بیشک متوجه رد پایم در همه کاراکترها و نحوه نگرششان به دنیا خواهد شد. درست مثل رشته تحصیلی کاراکترها که به رشته تحصیلی خودم نزدیک بود و بنابراین حرفی برای گفتن داشتم.
- چرا شخصیتهای رمان شما دچار نوعی آشفتگی در زندگیشان هستند؟
شکست وجود ندارد. من به شکست اعتقادی ندارم. شاید بشود گفت گرههایی در زندگی ما میافتد که دو راه بیشتر نداریم یا بازش کرده یا به همان شکل رهایش میکنیم. حالا اگر به حال خودش رها کردیم باز هم میتوان غصه خوردن را انتخاب کرد یا اینکه تنها آن گره را پشت سر گذاشت و به پیش راند. درست مثل نسرین که تصمیم میگیرد مشکلش را جور دیگری نادیده بگیرد.
- بهنظر خودتان شهری میان تاریکی تا چه حد به واقعیات جامعه ما نزدیک است؟
واقعیت چیزی است که تکتک افراد در ذهن خود باور دارند. باور من بر این بود که معضلات اجتماعی در قشر متوسط بیشتر جنبههای احساسی و شخصیتی دارد. جایی که ما بودن فراموشمان میشود و از متن خانواده جدا میشویم یا جایی که من بودن را کنار میگذاریم. دوست داشتم بر این نکته تأکید کنم که خانواده مجموعهای از منهاست و درست به همان اندازه از ما تشکیل شده است؛ یعنی هیچ کدام را نباید فراموش کرد.